متن درس:
آن روزها دیگر جبههٔ جنگ، خانهٔ اوّل حسین شده بود. اگر دیدار با خانوادهٔ شهدا و دلتنگیهای خانوادهاش نبود، آن چند روز را هم مرخصی نمیرفت. بچّههای کوچک شهدا او را دوست داشتند. حسین آنها را با حرفهای کودکانهاش، میخنداند؛ با خندهٔ آنها، پنهانی اشکش را پاک میکرد.
او همیشه قصههایش را ناتمام میگذاشت تا بچهها منتظر دیدار بعدی و شنیدن بقیهٔ قصه باشند. برای عروسکهایشان لالایی میخواند و تفنگ پلاستیکی پسر بچهها را رو به دشمنان نشانه میرفت. حتی مسئولیت سنگینی که داشت، نمیتوانست مانع بازی کردنش با فرزندان شهدا باشد. حسین دعایی که از لبهای آنان جاری میشد، اعتقاد عجیبی داشت. بچهها دستهای کوچک خود را به آسمان میگرفتند و برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا میکردند.
آن روزها حسین احساس میکرد، به دعای این قلبهای پاک به شدت محتاج است. عملیات پیش رو، خیلی مهم و حساس بود. مردم میدانستند خرمشهر، خونین شهر مظلومی است که متجاوزان، آن را به اشغال در آوردهاند. آزادی خرمشهر، آرزوی همهٔ مردم ایران بود. رزمندگان در حال آمادهسازی خود بودند. این بار باید ضربهٔ نهایی از منطقهٔ خرمشهر- شلمچه وارد میشد؛ جایی که دشمن برای نیروهایش دژی تسخیرناپذیر ساخته بود تا برای همیشه خرمشهر را در اشغال داشته باشد. اولین گروه رزمندگان به دشمن حمله کرد. آتشبارهای عراقی یک دم، خاموش نمیشدند. دود و آتش، فضای منطقه را پر کرده بود. بعد از نبردی سخت، رزمندگان در میان بارانی از گلوگه، وارد شدند. حسین میگفت: «مهمترین منطقه، شلمچه است؛ باید همان جا نیروهای دشمن را درهم بکوبیم!»
شور وشوقی وصفناپذیر، وجود حسین را در برگرفته بود. او و هم رزمانش در نقطهای قرار گرفته بودند که مردم ایران هر روز و شب برای آزادی آن دعا میکردند. خرمشهر بوی «جهانآرا» و دوستان شهیدش را میداد. دیگر برای آزاد کردنش جای درنگ نبود. او برای نفوذ به سپاه دشمن، یاران خود را آماده کرد. دشمن، چند گردان تازه نفس خود را برای مقابله، راهی میدان نبرد کرد. فریاد حسین از هر طرف شنیده میشد: «دست خدا با ماست. بجنگید دلاوران».
نیروها، خستگیناپذیر و با شجاعت به جلو میرفتند. حسین بی وقفه، دشمن را زیر رگبار گلوله گرفته بود. دژ دشمن، شکسته شد. فریاد تکبیر نیروهای ایرانی، دشمن را به وحشت انداخت.
نیروهای دشمن، پا به فرار گذاشته بودند. شلمچه این بار برایشان نه گذرگاه، که گورستانی شده بود. وقتی حسین، شهر مظلوم را دید یاد شهدایی افتاد که دوست داشتند آزادی خرمشهر را ببینند؛ به یاد شهید «بهنام محمّدی» افتاد که در سنگرهای خرمشهر سقّایی میکرد.
«برادر خرازی! بچّهها میگویند فرماندهان دشمن، هر سربازی را که بخواهد تسلیم شود با گلوله میزنند!»
حسین، نگاهی به پیکی که خبر آورده بود، انداخت. صورتش خاک آلود و لبهایش خشک بود. به طرفش رفت و او را در آغوش گرفت. نوجوان بسیجی، سرش را به سینهٔ حسین گذاشت. انگار روزهای زیادی انتظار چنین لحظهای را میکشید. اشکهای حسین، موهای خاکآلود او را خیس کرد.
«نگران نباش مؤمن! مطمئن باش. خداوند اراده کرده که خرمشهر آزاد بشود؛ از نشانههایش هم همین است که دشمنان به جان هم افتادهاند».
مقاومتهای پراکندهای در شهر ویران خرمشهر دیده میشد. بالگردهای دشمن در تلاش بودند فرماندهان نظامی را از میدان نبرد، نجات بدهند؛ اما با هدف قرار گرفتن و سثوط یکی از آنها، بقیه فرار را بر قرار ترجیح دادند.
اکنون در مسجد جامع شهر، که روزهای زیادی مرکز مقاومت جوانان بود، رزمندگان نماز شکر میخواندند. ساعتی بعد، حسین ایستاده بود و با نگاهی خیره، دور دست را نظاره میکرد.
معنی کلمات درس یازدهم فارسی چهارم
دلتنگ : غمگین | وصف ناپذیر : غیرقابل توصیف |
مانع : سد ، جلوگیری | نفوذ ناپذیر : غیرقابل نفوذ |
محور : اساس ، مَبنا | بی وقفه : بی درنگ ، بدون توقف |
مقابله : رویارویی | گذرگاه : محل عبور ، جای گذر |
مسئولیت : سرپرستی یک کارمهم | سقا : کسی که به تشنگان آب می دهد. |
اعتقاد : باور | ترجیح دادن : برگزیدن |
به شدّت : زیاده از حد ، بسیار زیاد | مظلوم : ستمدیده |
محتاج : نیازمند | درنگ : تأخیر |
عملیات : فعالیت ها ، کارها | حمله : هجوم |
متجاوز : ستمگر | سربلندی : افتخار |
خیره شدن : توجّه عمیق | پیک : نامه رسان |
نظاره کردن : نگاه کردن | اراده : همّت ، قصد |
دژ : حصار ، قلعه | اشغال : تصرّف |
سقوط : افتادن | محتاج : نیازمند |
تسخیرناپذیر : چیزی که به آسانی به دست نیاید. | عملیات : عمل ها |
دم : لحظه | مهلکه : جای هالکت ، محل نابودی |
شوق : میل ، عالقه ی فراوان به چیزی | همـیار |
کلمات مخالف و متضاد درس یازدهم کلاس چهارم
مظلوم ≠ ظالم
پنهان ≠ آشکار
خاموش ≠ روشن
دوردست ≠ نزدیک
نیازمند ≠ بی نیاز
اشغال ≠ آزاد
پاک ≠ ناپاک
محتاج ≠ بی نیاز
سبک ≠ سنگین
درنگ ≠ فوراً
آزادی ≠ اسارت
پیروزی ≠ شکست
فرار ≠ قرار
اوّلین ≠ آخرین
کوچک ≠ بزرگ
خاموش ≠ روشن
کلمات هم خانواده درس یازدهم کلاس چهارم
منتظر = انتظار
اعتقاد = عقیده
مانع = منع
مرخصی = ترخیص
محتاج = احتیاج
مسئولیت =مسئول
وصف = توصیف
مطمئن = اطمینان
اعتقاد = معتقد
نظاره = نظارت
نظام = نظم ، ناظم
تسلیم = اسلام
مظلوم = ظلم ، ظالم
عملیات = عملی
شکر = تشکّر ، شاکر
اشغال =مشغول
کلمات سخت املایی درس یازدهم فارسی چهارم
مرخصی – قصه ها – منتظر – عروسک – حتی – مسئولیت – مانع – اعتقاد – محتاج – اشغال – تیپ – ضربه – محور – شلمچه – تسخیر ناپذیر – خُرد – وصف ناپذیر – بی وقفه – گذرگاه – سقا – مؤمن – مطمئن – سقوط – ترجیح – نظاره – عملیات – ضربه ی نهایی – نفوذ – جامع
برای رفتن به درس قبل و درس بعد و ازمون کلیک کنید