متن:
نبرد، طولانی و خسته کننده شده بود و همه، نگران بودند. سپاه توران به فرماندهی افراسیاب از رود جیحون گذشته بود. ایرانیان دربرار تورانیان پایداری میکردند امّا پیروزی بر آنان، بسیار مشکل بود. ایرانیان از پیروزی ناامید و از شکست اندوهگین شده بودند. روزگار به سختی میگذشت و چارهای جز بردباری نبود.
سرانجام، دو سپاه تصمیم گرفتند که آشتی کنند. تورانیان پیشنهاد کردند که پهلوانی ایرانی تیری به سوی خاور پرتاب کند. هرجا که تیر فرود آید، آنجا مرز ایران و توران باشد.
این خبر را هر دهانی، زیر گوشی، بازگو میکرد:
آخرین فرمان
آخرین تحقیر
مرز را پرواز تیری، میدهد سامان
گر به نزدیکی فرود آید
خانههامان، تنگ
آرزومان، کور
ور بپّرد دور
تاکجا؟ تاچند؟
آه! کو بازوی پولادین و کو سر پنجهٔ ایمان؟
راستی، چه پیشنهاد دشواری! مگر یک تیر چقدر میتواند دور بشود؟ کدام تیراندازی این کار بزرگ را انجام خواهد داد؟
آرش کمانگیر، تیرانداز ماهر ایرانی، خود را برای پرتاب این تیر آماده کرد. همه نگران و منتظر، پای کوه بلند دماوند ایستاده بودند. مادران دعا میکردند؛ پیرمردها، اشک میریختند؛ کودکان با بیتابی، آرش کمانگیر را که با قامتی رشید و استوار پای کوه ایستاده بود، نگاه میکردند.
آرش با قدمهای محکم از کوه بالا رفت؛ روی تخته سنگ بزرگی ایستاد؛ بازوان و تن نیرومند خود را به همه نشان داد و گفت: «خوب ببینید! در بدن من هیچ نقص و عیبی نیست؛ امّا خوب میدانم چون تیر از کمان رها شود، همهٔ نیروی من از تن بیرون خواهد رفت. من جان خود را در تیر خواهم گذاشت و برای سربلندی ایران فدا خواهم کرد».
آرش با گامهای بلند از کوه بالا رفت؛ وقتی به قلّه رسید در آنجا دست به دعا برداشت و با خدای خود زمزمه کرد: «ای خدای آسمانها! ای آفریدگار کوهها و دریاها! ای توانایی که به ما توانایی بخشیدهای! مرا یاری کن تا سرزمین ایران را از دست دشمنان رها کنم».
آن گاه از بالای قلّه به دشتهای سبز و رودهای آبی نگریست. صدای مردم از همه جا به گوش میرسید. آرش نام خدا را بر زبان آورد و باهمهٔ توان، کمان را کشید. تیر همچون پرندهای تیز بال، پرواز کرد؛ از بامداد تا نیم روز در پرواز بود؛ از کوه و درّه و دشت گذشت و در کنار رود جیحون بر تنهٔ درخت گردویی که در جهان از آن تناورتر و بلندتر نبود، نشست و آنجا مرز ایران و توران شد.
مردم از پیر و جوان به سمت قلّه حرکت کردند. آرش، بیجان بر تخته سنگی افتاده بود.
آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش
کار صدها، صدهزاران تیغهٔ شمشیر کرد آرش
درس ششم :: آرش کمانگیر
معنی برخی از جملات مهم:
شعر صفحه ۵۶ فارسی چهارم👇
مرز را پرواز تیری می دهد سامان
معنی: پرواز یک تیر مرز را مشخص می کند
گر به نزدیکی فرود آید خانه هامان تنگ آرزومان کور
معنی: اگر آن تیر در نزدیکی فرود آید خانه هایمان تنگ می شود و آرزو هایمان از بین خواهد رفت
ور بپرد دور تا کجا تا چند
معنی: اگر تا دور دست پرواز کند تا کجا ؟ چه مقدار ؟
کو بازوی پولادین و کو سرپنجه ی ایمان
معنی: آن بازوی نیرومند کجاست و آن ایمان قوی
جان خود را در تیر کرد
معنی: آرش تمام توان خود را به تیر منتقل کرد
معنی کلمات درس ششم فارسی چهارم
نقص : عیب ، کمی وکاستی | بی تابی : بی قراری |
نبرد : جنگ | اندوهگین : غمگین ، غصه دار |
آشتی : صلح و دوستی | بردباری : صبر، شکیبایی |
گهر : گوهر، مروارید | ماهر : زبردست |
استوار : پا برجا ، پایدار | افراسیاب : فرمانده سپاه توران |
فرود آید : پایین بیاید | کمان : ابزار تیراندازی |
چاره : راه حل ، تدبیر | سامان دادن : منظّم کردن |
سرپنجه : نیرومند ، توانا | پولادین : ساخته شده از پولاد |
پایداری : ایستادگی ، مقاومت | دیرین : قدیمی |
قامت : قد و بالا ، انداره | چست : چالاک و چابک |
پایداری : صبح زود، اول صبح | برّان : برّنده ، تیز |
رشید : راست قامت ، دلاور | پهن : گسترده ، پهناور |
تناور : تنومند | گوارا : خوب ولذّت بخش |
زمزمه : قوی ، آوازی زیرلب | جاودانی : همیشگی |
خرّم : شاد ، خوش حال | گریزان : شتابان |
چابک : تند وسریع | تندر : صدای رعد |
وارونه : برعکس | زیرگوشی حرف زدن : پچ پچ کردن |
منتظر : چشم به راه | دشوار: سخت |
بازوان : بازوها | خاور : مشرق ، محل طلوع خورشید |
گام : قدم | سرپنجه : توانا ونیرومند |
تیزبال : سریع | سرانجام : عاقبت |
تحقیر : کوچک شمردن | توران : نژادی ایرانی |
پیشنهاد : نظر، رأی | اندوهگین : غمگین |
اندوه : غم ، غصّه ، ناراحتی | پهن : گسترده |
نیم روز : میان روز، وسط روز | بامداد : صبح زود |
گهر : گوهر، مروارید | تیغه : لبه ی شمشیر |
وارونه : برعکس | برق : صاعقه |
بس : بسیار ، خیلی ، فراوان | گوهر فشانی : پراکندن مروارید |
اندر : در | دیرین : قدیمی |
نیرو : قدرت ، توانایی | غرّان : غرّش کنان ، درحال غرّیدن |
گام : قدم ، فاصله میان دو پا در راه رفتن | تیره : تاریک ، سیاه |
نگریستن : نگاه کردن ، دیدن | تندر : بانگ وصدای رعد وبرق |
کلمات مخالف و متضاد درس ششم کلاس چهارم
پیروزی ≠ شکست
نا امید ≠ امیدوار
سختی ≠ آسانی
آشتی ≠ قهر
خاور ≠ باختر
محکم ≠ سست
نهان ≠ آشکار
نازک ≠ ضخیم
دیوانه ≠ عاقل
شیرین ≠ تلخ
تیره ≠ روشن
توانا ≠ ناتوان
تنگ ≠ گشاد
بی جان ≠ جان دار
نیرومند ≠ ضعیف
بامداد ≠ شامگاه
کلمات هم خانواده درس ششم کلاس چهارم
تحقیر = حقارت ، حقیر
ماهر = مهارت
مشکل = اِشکال
منتظر = انتظار
توانا = توان
نقص = ناقص
رشید = رشادت
عیب = عیوب
کلمات سخت املایی درس ششم فارسی چهارم
طولانی – سپاه توران – افراسیاب – جیحون – بی تابی – قامتی رشید – استوار – نقص و عیب – تناور – تیغه ی شمشیر – گهر – چست و چابک – وزنده [مثل باد وزان] – غران – گریزان – گوهر فشانی
برای رفتن به درس قبل و درس بعد و ازمون کلیک کنید